از این زندگیه نکبتی...
همه فقط بلدن زر بزنن.که باید بریزین تو خیابون.شعار بدین.فلان کنین.بیسار کنین.این حکومت فلانه.نظام ببساره.
خاک بر سرتون.اگه مردین خودتون بیاین.ما دانشجوها شدیم گوشت قربونی این وسط.حتی یه نفر دلش واسه ما نمیسوزه که بابا این بدبختا با 1000 امید و آرزو اومدن دانشگاه.
میدونی چقد درس خوندیم تا قبول شدیم؟
چقد زجه زدیم؟
چقد از تفریحاتمون زدیم؟
این حق ما نیست که این بلاها سر ما بیاد.به خدا من نمی خوام سیاسی باشم.
نمیخوام !!!!!
چرا دست از سر ما بر نمیدارین؟
هر روز یه بامبول تازه.حالا می خوان کلاسا رو جدا کنن.قبلش گیر میدادن این چه لباسیه باهاش اومدی دانشگاه.قبل تر میگفتن آرایش ممنوع(که البته هنوزم میگن).خلاصه دهن ما رو سرویس کردین.چی از جونمون می خواین.
یه دیقه آرامش نداریم تو این مملکت لعنتی.
حالم از اون عوضیایی که خودشون رفتن از ایران و حالا از اون ور واسه ما ادای روشنفکرا رو در میارن که وای محدودیت اونجا خیلی زیاده و الان من می رم استخر مختلط و شما حتی نمیتونین سر کلاس با هم باشین به هم میخوره.
دلم میخواد عق بزنم تو صورتشون.دلم میخواد دوباره برگردن همینجا ببینن ما چی میکشیم ببینم بازم روشون میشه زر بزنن؟؟؟؟
