و من هر روز پشیمانم...


که چرا لبهایم را برداشتم؟ چرا؟

آه پاییز...



پائیز

 

بلایی ست

 

که هر سال بعد از رفتنت،

 

سر شاخ و برگم می آورم. . .



کامران رسول زاده

مهر


برای من مهــــــــــر در نگاه توست نه اولین ماه پاییز...


(منتسب به نسیم سحری)

Cry


گریه را اگر می شد کشت می کشتم

که تو انقدر نخندی به چشمان خیس من

و من

نکوبم سرم را به دیوار سادگی مدام که چرا عاشقت شدم،چرا؟!


(کامران فریدی)

مریضم و در اتاق حبس!

چون برای خواهرم خواستگار اومده. دیروز تولد ساجو و ستاره بود رفتیم بام. خوش گذشت جای همه خالی.

نبودنم دلیل بر خوب بودنم نبود. واسه فراموش کردنِ یکی، از همه چی فاصله گرفتم. همه چی رو سعی کردم فراموش کنم هرچند نمیشه ولی دیگه به مغزم اجازه نمیدم به اون قسمت که مربوط به اون شخصه دست بزنه.

گلوم درد میکنه. دیشب مسموم شدم. نمیدونم واسه غذای 20 20 بود یا کیک تولد. سرما هم که خوردم. پریود هم هستم. خلاصه پرفکتم!

امیدوارم حالم بیاد سر جاش پاشم یه خاکی به سر زندگیم بریزم.


پ.ن: این روزا آهنگ بارونِ سینا حجازی رو زیاد گوش میدم و این قسمت مدام تو ذهنم تکرار میشه:

خاطرت عزیز بود، عزیزم

عزیز می‌مونه بازم

عاشقت، مریض بود، مریضه

مریض می‌مونه بازم

آی بارون بارون...


لپ تاپ ترکیده بود

حالمم خوش نبود

نبودم

بودم هم فرق چندانی نداشت...