ای آنکه جز او کسی باران فرو نمی بارد...
چیزی به نام حرمتِ پدر در من وجود ندارد.
پدر برای من همان وقت مُرد که نصفه شب سر از تخت خوابم در آورد...
میدونم بدم.
مجبوری انقدر ازم بپرسی: خوبی؟ خوبی؟ راستشو بگو !
که بدتر بشم؟؟؟
میخواستم با تو که حرف میزنم بهتر بشم.
پ.ن : فرصت خوب شدن رو با دلسوزیه الکی از بقیه نگیرید !
خب رفتی وبلاگت رو پاک کردی که چی؟
که یعنی من جاشو فهمیدم دیگه نرم بخونم؟
اون وقت فکر کردی من نمیدونم تو میای وبلاگ منو می خونی؟
واقعا چی فک کردی پیش خودت؟من اگه اراده کنم همین الان میتونم وبلاگ جدیدتو پیدا کنم.
چس بازی در نیار !
به من که نگاه کنی
اندوه خسته ی زنی* را می بینی،
که در کهکشانِ به این بزرگی
حتی آرزویِ یک نفر هم نیست...
* بکارت چه معنایی دارد، وقتی هیچ وقت قصد برداشتنش را نداری؟
تنها کسانی که برای همیشه متعلق به ما خواهند بود آن هایی هستند
که برای همیشه از دست داده ایم.....
چشم گذاشتم
رفتی
تا همیشه شمردن ، شرط بازی نبود .
دستم به تو نمیرسه
حرفایی که میخواستم به تو بزنم رو
تو گوش یه نفر دیگه زمزمه میکنم
نه اون میفهمه که تو نیست
نه من میخوام بفهمم !
ولادیمیر مایاکوفسکی
برای تولدش دعوتم کرده بود.تولدش دوشنبه بود (میدونستم) ولی به من گفت سه شنبه تولدمه.دارم فکر میکنم چیکار کنم؟میخوام با چندتا از بچه ها برم بیرون.پایه ای بیای؟
منم که از خدا خواسته دیگه دل تو دلم نبود.گفتم آره حتما.بعدش گفت دیگه کیو دعوت کنم به جز تو؟
منم گفتم مگه من بس نیستم؟
گفت چرا هستی.پس دو نفری میریم.
قرار شد سه شنبه شب با هم باشیم.من باشم و اون باشه و جوجم.گفت دلش واسش تنگ شده بیارمش.آخه عزیزشه.
جوجم هم گفت بوس،بوس،ایشالا عروسیت جبران کنم.
گذشت تا شد دوشنبه شب.بهم اس ام اس داد که سلام دیزی. چطوری؟
رو سایلنت بود نفهمیدم.بعد از یه ساعت جواب دادم خوبم مرسی.تو چطوری؟
خواب بود دیگه جواب اس ام اسمو نداد.
فردا صبش اس داد که دیشب میخواستم بگم اگه مشکلی نیست قرارمون یه چند روز بیوفته عقب.من یه کاری واسم پیش اومد یهو.
من گفتم که مشکلی نیست.اونم همون اس ام اسی دوباره گفت معذرت میخوام.یه گروهی زنگ زدن گفتن ساعت 5 واسه تمرین برم.ببخشید.
دوباره گفتم اشکالی نداره.
از اون موقع دیگه نه من چیزی گفتم نه اون.
حوصله ی هیچ کاری هم ندارم.کادوش مونده گوشه ی اتاقم بغضم میگیره وقتی نگاش میکنم.
چون نمیدونم حرفش راست بود یا دروغ.نمیخواست با من بیاد بیرون؟میخواست با کس دیگه ای باشه؟نمیخواست قرارمون دو نفره باشه؟کلا چی؟نباید یه زنگ بزنه بگه ببخشید اسکلت کردم؟ببخشید برنامه تو خراب کردم؟یعنی آدم واسه یه روز تولدش نمیتونه بیخیاله بقیه کاراش بشه؟یعنی من آدمی نبودم براش که بخواد به خاطر من بیخیال همه چی بشه و اولین قرار دو نفرمون رو خراب نکنه؟
من باید ناراحت بشم؟نباید ناراحت بشم؟باید بهش بگم که ناراحت شدم؟!
باید چیکار کنم؟
+ پدر با مشکلات روانیش طبق معمول ریده به اعصاب خانواده :((
کعبه منم
قبله منم
سوی من آرید نماز
آن صنم قبلهنما
خم شد و بوسید مرا
هوشنگ ابتهاج