تابستان را به بدترین حالت میگذرانم !
بیکار و علاف تو خونه.از صبح تا شب دراز کش،لپ تاپ رو تخت،اینترنت نوردی میکنم.
وبلاگ خودمو آپ میکنم.وبلاگ بقیه رو میخونم.گودر بازی میکنم خلاصه!
به بدبختیام فکر میکنم،گریه میکنم.به گذشته ی مزخرف و حال بی فایده و آینده ی نا امیدم.
دکتر هم رفتم گفت افسردگیه حاد داری.چند ساله.بدبخت چرا زود تر نیومدی؟برو این قرصا رو بخور دو هفته دیگه بیا ببینمت.
میگه تو خونه Safety نداری ! برو از بابات شکایت کن !
میگه چه جوری تا الان روانی نشدی؟
میگم نمیدونم...
و خیلی چیزهای دیگه که میپرسه و من میگم و گریه میکنم و میگم و اون میخنده و گوش میده...
خلاصه یه وضی !
بعدا نوشت : احساس مفت خور و انگل جامعه رو دارم :(
این احساسی که تو بعدا نوشت نوشتی...گاهی وقتا سراغ هر کدومون میاد ...
مهم اینه که بهش بی توجه باشی عزیزم