مردی که پا به پایت در مغازه ھای شھر می آید تا وسواسھایت را برای خرید یک روسری ساده عاشقانه

 بپرستد کیست؟منم!

برای روزھایی که پدر و مادرمان پیر میشوند و میترسی که دختر خوبی برایشان نبوده باشی، من کنارت

ھستم تا خدمتشان کنیم و نترسی...

...

برای

ثانیه ای که پدران و مادرانمان به بھشت میروند من کنارتم تا درد یتیمی را

کمتر حس کنی مردی که اشکھایت را میبوسد و موھای پریشانت را شانه میزند، منم

...

برا ی ثانیه ای که فرشته ای از بھشت در رحم تو به امانت می آید ، منم که کنارتم و تو در آغوش من

ھست که می آرامی

در

تمام آن ٢٨٩ روز بارداری ، وقتی از قیافه می افتی و شکمت خط خطی میشود و

نمیتوانی حتی درست راه بروی،منم که کنارتم و شبھا تن خسته ات را در آغوش

میگیرم

مردی که دستانت را در آن لحظات پر درد و امید تولد میگیرد و عرق از پیشانی پر دردت پاک میکند منم

مردی که موھای تو و دخترت را قبل از خواب شانه میکند و ھر دوی شما را در آغوش مردانه اش میخواباند

منم

مردی که شبھای بیخوابی برایت قھوه و کیک شکلاتی می اورد تا قصه زندگیت را گوش میکند ، منم

مردی که با دستان خسته اش ،پاھای خسته تر تو از این زندگی سخت را ، ھر شب نوازش میکند تا

بیارامند کیست؟ منم

تو برف زمستون ، وقتی از خواب پا میشی و میری پشت پنجره ،اونیکه روی بخار شیشه اتاق اسمت را

نوشته منم

مردی که فال قھوه برات میگیرد و تو فنجونش انگشت میزنی تا برایت از فرشتگان و سرنوشت زیبایت

حرف بزند منم

مردی که اصرار داری موھایش را خودت اصلاح کنی منم

مردی که بلد نبود ،اما دوست داشت ناخنھایت را لاک بزند منم.

کسیکه بارھا و بارھا نازت را میکشد و قھرھایت را خریدار است ھنوز ، منم

مردی که ھر پنجشنبه سالھاست به خاطر نذر روز خواستگاریش ، در خیریه ھا کار میکند به عشقت و به

شکرانه بودنت ، منم

سالھاست که شب عید میروی سراغ یتیمھا تا شادشان کنی ، مردی که تمام این سالھا کنارت کادو ھا

را خریده و روبان زده و ھمراھت بوده منم.

وقتی از سر کار میخواھی به خانه بروی ، مردی که پیاده می آید کنارت که تا خانه با ھم قدم بزنید ،

کسی نیست جز من.

مردی که خسته از کار روزانه به ضریح چشمانت پناه می آورد و تو حاجت روایش میکنی منم

آھای

دختر شبھای پاییز،شبھا که مضطرب از خواب میپری و تو تاریکی در بسترت

میگردی که ببینی ھستم یا نه ، نبین...لمس کن تن مردی را که سردی روزگار را

به خاطر تو به گرمای آغوشش مبدل کرده

اونیکه به خاطرت ، ته اقیانوس وسط تاریکی و خطر میرود تا صدفی به نامت بگشاید و شاید مرواریدی

لایقت بیاید ،منم

اونیکه بعد از سالھا ھمسری ، بدن از تناسب افتاده ات را می بوید و می بوسد منم

روزی

که اولین موی سپیدت را در آینه میبینی و اشک در چشمانت حلقه میزند ، منم

که موھایت را در دستان مردانه ام جمع میکنم و در آغوشم سفت میفشارمت و در

گوشت زمزمه میکنم که « امروز دو برابر عاشقتم ای شراب کھنه »

روزی

که نگران چین و چروکھای تازه از راه رسیده صورت زیبایت میشوی ، منم که

بھترین زیبارویان عالم را با ثانیه ای باتو بودن معاوضه نخواھم کرد

برای روزھایی که فرزندانمان میروند دنبال سرنوشتشان و تو در اتاقھایشان میگریی ، منم

مردی که دستانت را میگیرد و تو را شبانه به کنار دریا میبرد تا ھر چقدر میخواھی با بیکرانگی آب از

دلتنگیھایت بگویی

برای

روزھایی که جسمت تغییر میکند و فکر میکنی دیگر زن نیستی و میترسی ؛ منم که

بارھا و بارھا حس زن بودنت را به تک تک سلولھایت یاد آوری میکنم...ھمان

مرد وحشی روزھای اولمان میشوم تا یادت نرود که تویی شاه بیت غزل زندگی من


Picture : Intersection of intentions by felilly

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد